تابستان
تابستان ٩١ هم از راه رسید ونفس مامان اولین کلاس زندگی خود را دقیقا در اولین روز تابستان با یک کلاس ورزشی شروع کرد .کلاس ژیمناستیک . صبح روز پنجشنبه با هم رفتیم فروشگاه ورزشی ولباس مخصوص کلاس ورزشی ژیمناستیک را برات خریدم . دو رنگ لباس بود توسی وسفید صدات کردم وگفتم مامنی چه رنگی می خوای ؟گفتی :سفید ؟قربون انتخاب قشنگت برم من . با هم برگشتیم خونه لباست رو امتحان کردی کلی ذوق لباست رو داشتی ... بهت گفتم :مامانی لباست رو در بیار تا برای عصر کثیف نشه ، تو هم لباست رو عوض کردی ... عصر حوالی ساعت ٤:٣٠اومدم بیدارت کردم که برای کلاس بیدار شی گفتی :خوابم می اد وبلند نشدی .. ساعت ٥:٣٠ بلند شدی گفتم: آرمین بریم کلاس ؟گفتی :نه .گفت...